متن تبریک روز پدر + جملات ادبی، عکس، اس ام اس رسمی روز مرد ۱۴۰۰ و ولادت امام علی (ع)
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۳۷۲۱۶۶
پیام تبریک روز پدر به وسیله متن ادبی و رسمی، اس ام اس، استوری، پیامک، مسیج، وضعیت واتساپ، عکس نوشته و شعر سیزدهم رجب برابر با ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ و روز میلاد امیرالمومنین (ع) مصادف با روز مرد و روز پدر ارسال میشود.
به گزارش ایمنا، روز پدر و روز مرد در ایران همزمان با میلاد امام اول، حضرت علی (ع) گرامی داشته میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مهربانترین بابای دنیا
صادقانه دوستت داریم و هزاران شاخه گل شقایق تقدیمت میکنیم.
ای تکیهگاه محکم من! ای پدر جان! ای ابر بارنده مهر و لطف و احسانای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال هست افتخارم..
پدرم روزت مبارک
امروز که بزرگ شدهای و مسخ دستان خودت،
فراموش مکن آن روزی را که دستان کوچکت را
در میان دستان بزرگ پدرت قرارمیدادی
و او برائت قویترین و بهترین حامی بود!
امروز او از تو نه دستان بزرگت را میخواهد نه گامهای استوارت را!
حالا تو تمام آرزویش هستی و دل خوشی روزهای سختیاش،
او از تو لبخند محبت آمیزی به پاس همه آن روزها و شبها میخواهد.
لبخندت را از او دریغ مدار
و بدان دستانت هنوز کوچک است و امید و اعتبارت به اعتبار اوست.
ای چراغ روشن شبهای تارم، پدرم روزت مبارک
به دنبال قشنگترین واژهها و کلمات میگردم
اما هیچ کلمه و واژهای نمیتواند عظمت حضور تو را در زندگی من وصف کند
فقط میگویم ” دوستت دارم پدر ” روزت مبارک
روز پدر بهانه است که بگوییم همیشه به داشتن پدری چون شما افتخار میکنیم
و همیشه این جمله زیبای شما را به یاد دارم که گفتی هیچ وقت موفقیت بزرگی بدون پشتکار مقدور نیست
امیدوارم همیشه در زندگی موفق و شادکام باشید.
روزتان مبارک پدر عزیزم
فلسفه «الا کلنگ»
اثبات بزرگی کسی است
که فرو مینشیند تا دیگری پرواز را تجربه کند
و پدر
همان بزرگ مردی است
که قامتش خم شد
تا ما قد بکشیم
روز پدر مبارک
ظاهرش جدیست...
اما دلی دارد که مهربانیاش
به وسعت یک اقیانوس است!
بد قول نیست..
اما گرفتار است، با او راه بیا
خسته که باشد، تنهایش بگذار، او تودار است
صبر کن، خودش حرفهایش را میگوید!
او تمام دنیای من است …
پدر روزت مبارک
کاش بدانی برکت دعای تو
تکیهگاه آرزوهای من است
بیتو هر فصل کتاب عمر من
به خزان زندگی رسیدن است
پدر عزیزم روزت مبارک
با عشق فراوان در روز مرد بهترینها را برائت میخواهم، زیرا تو بودی که معنای یک مرد واقعی را برای من تعریف کردی. من واقعاً خوشبختم که تو پدرم هستی.
پدر جان! با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق میگیرم و پیشانی بر خاک میگذارم
و خداوند را شکر میکنم که فرزند انسان بزرگ و وارستهای، چون شما هستم
پدر جان! عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم
روزت مبارک
تندیس جاودانه ایثار و فداکاری، پدر نازنینم
به کمال روح انسان، به حیات جسم، به تمام دنیا، به صدای رعد و طوفان، به نسیم عهد و پیمان، به خدای جسم و روحم، به نگاه پر شکوهت، که تو را عاشقانه میپرستم.
روزت مبارک پدرم
وقتی خدا پدرها را میآفرید، بهترین را برای من کنار گذاشت.
روزت مبارک
از اولین انشا
فقط یک جمله یادم مانده
بابا اگر نان داد
تاوان هم فراوان داد...
روز پدر مبارک
پدر عزیزم ای کاش توان آن را داشتم که از عرش تا فرش را برائت گلباران کنم
و بر دستان پر از مهر و عاطفهات که مظهر عشق و ایثار است، بوسه بزنم
تو در تمام طول سالهای عمرم و حتی در نبود مادرم همچون خورشیدی بر زندگیام تابیدی
روز پدر را با سبدی از گلهای یاس و نرگس تبریک میگویم
پدر جان باش و با بودنت باعث بودن من باش
روزت مبارک
صدها شاخه گل مریم تقدیم شما باشد که برای من در جهان بهترین هستید.
روز پدر مبارک
پدر مهربانم
هرگاه قادر به شمردن قطرات باران شدی
خواهی دانست که چه اندازه دوستت دارم
روز پدر را به تو یگانه حامی و پشتیبانم تبریک میگویم
پدر جان
تو به من آموختی که ساده زیستن زیباست
و من پنداشتم ساده نوشتن هم همچون ساده زیستن زیباست
این بهانهای شد تا بگویم بینهایت دوستت دارم
در روز پدر خداوند را با نابترین نیایشها شاکرم و عاشقانه قلبم را تقدیمت میکنمای که شبنم عشقت زیباترین شبنمی بود که بر روی گلبرگهای قلبم نشست
بدان تا وقتی شقایق هست، دوستت دارم
پدر! روزت مبارک
به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد
سرم به خاک رهت ارجمند خواهد شد
لبی که زمزمه درد میکند شب و روز
به یمن روی تو پر نوشخند خواهد شد
پدرم روزت مبارک
ابرها به آسمان تکیه میکنند
درختان به زمین
و من به مهربانی پدرم …
پدر مهربانم! روزت مبارک
پدرم: منی که پدر شدهام میدانم چه رنجهایی برای من کشیدی. من میدانم که با چه سختیهایی نیازهای من را بر طرف کردی، پدرم قسم به تمام روزهای سرد و گرم که برایم زحمت کشیدی دوستت دارم و خیالت برایم تکیه گاه است…
روزت مبارک
هیس!
آهستهتر خوشحالی کنید!
شاید کسی پدر نداشته باشد…
اینقدر این طلای با ارزش را به رخ نکشید…
قدرش را بدانید..
از کنارش بودن لذت ببرید،
دستانش را ببوسید،
ساعتها نگاهش کنید، پدر هدیه نمیخواهد
پدر خودش هدیه است،
از دستش ندهید، برایش وقت بگذارید.
نگید بابا گیر، نده؛ من بزرگ شدم,
نه!! تو برای او همان موجود کوچولویی …. مواظب باش او فرشته توست که به زمین آمده تا از تو حمایت کند…
مواظب باش دل فرشته را نشکنی…
فقط کمی یواش تر!!!
شاید کسی دلش برای پدرش تنگ شده…
کد خبر 555574منبع: ایمنا
کلیدواژه: روز پدر متن روز پدر اس ام اس روز پدر پیام تبریک روز پدر تبریک روز پدر عکس روز پدر عکس پروفایل روز پدر متن تبریک روز پدر تبریک روز پدر عکس پیام تبریک روز مرد اس ام اس روز مرد تبریک روز مرد تبریک روز مرد عکس عکس روز مرد متن تبریک روز مرد متن روز مرد پیام تبریک روز مرد استوری روز مرد استوری روز پدر دلنوشته روز پدر عکس نوشته روز پدر پست اینستاگرام روز پدر اس ام اس ولادت حضرت علی پیام ولادت حضرت علی پیامک ولادت حضرت علی تبریک ولادت حضرت علی چه پیامی تبریک مناسبتی روز پدر 1400 تاریخ روز پدر 1400 عکس روز پدر مبارک ولادت امام علی ع و روز پدر ولادت حضرت علی و روز پدر ولادت امام علی ع و روز پدر در 1400 عکس نوشته تبریک روز پدر نامه برای روز پدر شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق روزت مبارک دوستت دارم مبارک پدر روز مرد پدر جان برای من روز پدر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۳۷۲۱۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فرماندهای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود
در عملیات والفجر ۳ با تصرف ارتفاعات کلهقندی موفق به اسارت گرفتن سرهنگ جاسمیعقوب پسرخاله صدام شده بود. برای همین از او کینه داشتند و ما نمیخواستیم پیکر شهید به دست دشمن بیفتد. اما وقتی بچهها میروند اثری از جنازه در نیزارها پیدا نمیکنند.
به گزارش ایسنا، متن پیش رو گفتگوی روزنامه جوان با فرزند سردار شهید عبدالحسین برونسی به مناسبت سالگرد بازگشت پیکرش است که در ادامه میتوانید بخوانید: ابوالفضل برونسی فرزند سردارشهید عبدالحسین برونسی میگوید که از نوجوانی همراه پدرش در جبهههای دفاعمقدس بود و در بسیاری از وقایع او را همراهی کرده است. فرزند شهید میگوید: «پدرم راضی نبود پیکرش برگردد. دوست داشت مفقودالاثر باشد. ۲۷ سال هم پیکرش مفقود بود. او به دلیل ارادتی که به خانم حضرت زهرا (س) داشت، میخواست پیکرش مفقود باشد. اما خواست خدا بود که تفحص و شناسایی شود.» پیکر شهیدبرونسی در ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۹۰ مقارن با شهادت حضرت زهرای اطهر (س) به وطن برگشت. شهید برونسی از زمان شهادتش در شرق دجله به همراه ۱۲شهید دیگر سالها آنجا بودند تا اینکه تفحص شدند. هنگام کشف پیکر این شهید، لباس پاسداری، بخشی از صفحات قرآن و بادگیرش اجزایی بودند که توسط آنها شناسایی شد و سپس بقایای پیکرشهید در قبر خالی خودش در بهشت رضا (ع) آرام گرفت. به مناسبت سیزدهمین سالگرد بازگشت پیکرشهید برونسی با فرزند ارشدش ابوالفضل برونسی همکلام شدیم که متن ذیل حاصل این همکلامی است.
گویا شما یک خانواده پرجمعیتی داشتید. شهیدبرونسی با داشتن آن همه فرزند چطور میتوانست در جبهه حضور داشته باشد؟
پدرم متولد ۱۳۲۱ در یکی از روستاهای تربت حیدریه به نام «گلبویکدکن» بود و هشت بچه قد و نیم قد یعنی سهدختر و پنچ پسر داشت. ولی چه زمان قبل انقلاب و بعد از انقلاب این توفیق را داشت که در فعالیتهای انقلابی شرکت کند. با شروع جنگ هم که بارها به جبهه رفت. ما بیشتر عید نوروزها پدرمان را نمیدیدیم. همیشه به مدتهای طولانی در جبهه میماند. خودم فرزند اول خانواده و متولد بهمن ۱۳۴۸ هستم. من آن زمان شهادت پدرم ۱۵ ساله بودم و خواهر کوچکم (زینب) سهماهه بود که به ما اطلاع دادند پدرمان در عملیات بدر ۱۳۶۳ به درجه شهادت نائل آمده است.
عکسی از شما و پدرتان موجود است که با هم در جبهه بودید. چه خاطراتی از ایشان در جبهه دارید؟
خاطرات که زیاد است. قبل از شهادت پدرم به مدت سهماه با ایشان در جبهه بودم. حاجآقا خودش در منطقه بود و موقعی که مدارس درسی تعطیل شده بود، یکی از رزمندگان را دنبالم فرستاد. من همراه ایشان بدون کارت و مدارک وارد جبهه شدم. آنموقع کم سن و سال بودم و لباس خاکی اندازه من پیدا نمیشد، مجبور بودم همان سایز موجودی که هست را بپوشم. هرکجا پدرم میرفت من هم دنبالش میرفتم و اصلاً خبر نداشتم که پدرم فرمانده تیپ ۱۸ جواد الائمه (ع) را برعهده دارد. با آنکه پدرم از لحاظ سواد تا سوم دبستان بیشتر درس نخوانده بود، ولی سواد علمی بالایی داشت و به قرآن و نهج البلاغه اشراف داشت و سخنرانیهای قهاری برای رزمندگان داشت. تمام فیلم و صدای شهید بعد از گذشت ۴۰ سال از شهادت ایشان موجود است. از صدای سخنرانیهای پدرم نوارهای کاست بسیاری به یادگار مانده است. ایشان سه نوارکاست فقط وصیتنامه با صدای خود باقی گذاشته است. شهید در بخشی از نوارهایش اینطور وصیت کرده است: «فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان (عج) باشید. همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.»
چگونه شد که پیکر شهید ۲۷ سال در گمنامی باقی ماند؟
پدر در بیشتر عملیات مانند عملیات والفجر ۳، فتحالمبین، الی بیتالمقدس، مسلم بنعقیل و عملیاترمضان حضور داشت که چند بار هم مجروح شده بود. نهایتاً در اواخر سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید که ابتدا به ما گفتند اسیر شده است. ولی در اردیبهشت سال ۱۳۶۴ خبر شهادت پدر را به ما دادند. موقعی که پدر در قید حیات بودند خودشان میگفتند که من به این زودیها شهید نمیشوم. در حرفهایش میگفت وقتی زینب (بچه آخر شهید) به دنیا بیاید از پا قدمی او، من شهید میشوم. همرزم پدرم میگفت خود شهید در عملیات بدر که برای رزمندگان صبحت میکرد گفته بود که «دیشب خواب حضرت زهرا (س) را دیدم. من فردا دیگر نیستم. این آخرین عملیات من است.» همینطور هم شد و ساعت ۱۱ صبح روز بعد پدرم کنار سنگرش با اصابت ترکش خمپاره به بدنش به شهادت رسید. یکی از همرزمان پدر به مشهد آمده بود برای ما تعریف میکرد: «زمانی که پدرتان به شهادت رسیده بود، من آخرین نفری بودم که از عملیات برمیگشتم. دیدم جنازهای در کنار سنگر افتاده است. وقتی رفتم جلو دیدم شهیدبرونسی است. نصف بدن شهید بر اثر اصابت خمپاره رفته و متلاشی شده بود. جنازه را بغل کردم که به عقب بیاورم ناگهان خودم مجروح شدم و نتوانستم پیکر شهید را عقب بیاورم و در نیزارها رها کردم. رفتم به بچهها اطلاع دادم که پیگیر برگرداندن پیکر او باشند، چون گفته میشد صدام برای سر شهیدبرونسی جایزه تعیین کرده است. زیرا ایشان در عملیات والفجر ۳ با تصرف ارتفاعات کلهقندی موفق به اسارت گرفتن سرهنگ جاسمیعقوب پسرخاله صدام شده بود. برای همین از او کینه داشتند و ما نمیخواستیم پیکر شهید به دست دشمن بیفتد. اما وقتی بچهها میروند اثری از جنازه در نیزارها پیدا نمیکنند.
و نهایتاً پیکر ایشان در سال ۱۳۹۰ تفحص میشود؟
بله، در سال ۹۰ دستور میرسد که گروه تفحص میتوانند شهدای خندق و مجنون را شناسایی کنند. هرچه پیکر ایرانی است ببرند و جنازههای عراقی را که در این منطقه هست تحویل دهند. پیکر حاجآقا که با لباس فرم پاسداری بود به همراه چند تن دیگر از شهدای ایرانی پیدا میشوند. اردیبهشت سال ۱۳۹۰ سردارباقرزاده به ما طلاع دادند که اثری از پدرتان پیدا شده است. آنموقع دیگر پدر و مادر شهید به رحمت خدا رفته بودند و با گرفتن آزمایش دیانای از فرزندان شهید این قضیه را ثابت کردند. ولی من وسایلی که پدر همراهش داشت خوب میشناختم. وقتی که اجزایی مانند صفحات قرآن و جانماز شهید را پیدا کردند و لباس او را دیدم، گفتم «پدر» است. بعد از تشییع پدرم، پیکرش را در همان مزاری دفن کردیم که اردیبهشت سال ۱۳۶۴ به صورت نمادین سنگی برایش گذاشته بودیم. پدرم به حضرت زهرا (س) خیلی ارادت داشت. برای همین پیکرش مقارن با شهادت حضرتزهرا (س) در ۱۷اردیبهشت سال ۱۳۹۰ به وطن برگشت و با استقبال مردم تشییع شد.
از دینداری شهید برونسی بسیار روایت شده است به عنوان فرزند ارشد شهید چه مطالبی در این خصوص دارید؟
صبحت زیاد است. مثلاً مادربزرگم برایمان از پدر تعریف میکرد که یک روز پدرتان از دبستان آمد و گفت من دیگر مدرسه نمیروم. پدربزرگمان گفته بود شما که مدرسه را دوست داشتید چه شده که نمیخواهی مدرسه بروی. شهید بغض میکند و به پدربزرگ میگوید: بگذار برایت کشاورزی کنم، ولی مدرسه نروم. آنموقعها دبستان فقط یک معلم داشت و میدانستیم آدم درستی نیست ولی کاری از دستمان برنمی آمد. بعداً فهمیدیم عبدالحسین او را با یک دختر پشت دیوار مدرسه دیده و برای همین شهید میگفت مدرسه نجس است. من دیگر نمیروم. به این علت تصمیم گرفت به مکتب قرآنی برود و به آموزش قرآن و نهج البلاغه بپردازد.
زمانی که پدر در جبهه بودند چطور مادرتان میتوانست خانواده را با چندین فرزند اداره کند؟
واقعاً برای مادرمان خیلی سخت بود با هشت بچه و بدون پدر، ما را مدیریت کند. چون قبل از انقلاب هم پدرم فعالیتهای سیاسی بسیاری داشت و در راهپیماییها و در پخش اعلامیههای سخنرانی امام (ره) خیلی فعال بود. همین فعالیتهای سیاسی باعث شد که سال ۵۷ او را دستگیر و زندانی کنند. من آن روز همراه پدرم بودم و صحنه دستگیری ایشان را توسط ساواک با چشم خودم دیدم. ناگهان قدرت تکلم و سخن گفتن را از دست دادم. این مسئله تا بزرگ شدنم من را آزار میداد تا اینکه شفای خودم را در حرم امام رضا (ع) گرفتم. زمان رژیم شاه، حکم اعدام پدرم صادر شد. ولی با پیروزی انقلاب اسلامی ایشان آزاد شد. پدر بعد از انقلاب از شغل بنایی دست کشید و با ورود به سپاه راهی جبهه شد. مادرم تعریف میکرد در خلال سالهای جنگ یکی از برادرهایم از روی پله افتاد و دستش شکست. بچه خیلی بیتابی میکرد و پدرم که آنموقع به مرخصی آمده بود، برادرم را بغل میکند و از خانه بیرون میآید تا یک تاکسی بگیرد و برادرم را به بیمارستان برساند. مادرم هم پشت سر پدرم چادر به سرش میاندازد و میگوید از کار پدرت تعجب کردم در صورتی که آن لحظه ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود، اما پدرت سوار نشد تا از اموال دولتی برای کار شخصی استفاده نکند.
از همرزمان پدر چه خاطرهای برای نقل دارید؟
یکی از همرزمان پدر تعریف میکردند: «مرحوم آیتالله میرزا جوادآقا تهرانی جبهه زیاد میرفتند. شبی که برای سخنرانی به تیپ امامجواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمیکردند امام جماعت باشند، رزمندگان خیلی اصرار کردند که دلمان میخواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم. اما مرحوم آیتالله قبول نمیکردند. شهید برونسی عرض کرد: حاج آقا جلو بایستید. ایشان فرموند: اگر شما دستور دهید، میروم. شهید برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش میکنم. فرمودند: نه خواهش شما را نمیپذیرم. بچههای رزمنده به برونسی گفتند بگو دستور میدهم تا ما به آرزویمان برسیم. شهید برونسی به ناچار و با خنده گفت: حاج آقا دستور میدهم شما بایستید جلو. میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز وحال عجیبی همراه با اشک خوانده شد. بعد از نماز با چشمان اشکآلود خطاب به شهید برونسی فرمودند: مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: «حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید» میرزا متواضعانه فرمودند: «تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد را یادتان نرود. حتماً مرا شفاعت کنید.»
انتهای پیام